۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

مبارزان تمام وقت

در مورد رخداد های روز تاریخی 22 بهمن امسال بسیار گفته و نوشته اند. در مورد تعداد معترضان و شکست یا پیروزی جنبش سبز و تاکتیک اسب تروا و نظایر آن. نظر من هم تحلیلی از درون حادثه است. به نظر من علی رغم حضور قابل توجه سبزها در 22 بهمن عوامل متعددی سبب شد که این حضور آن گونه که شایسته است به چشم نیاید و خیلی هم به قضیه اسب تروا ربط ندارد. واقعیت این است که جمعیت سبزها قابل توجه بود اما انبوه و بی شمار نبود.اگر تعداد جمعیت انبوه و متمرکز بود، دلیلی نداشت که در بین هواداران رژیم گیر بیفتند. دلایل رخداد 22 بهمن زیاد و متنوع است. اما بررسی برخی از آن ها که به خود جنبش سبز یا گروهی از فعالان جنبش سبز بر می گردد برای بازخوانی و تجدید نظر ضروری است. یکی از مشکلات بالابردن سطح توقع از تظاهرات این روز بود. بررسی اخبار و دیدگاه ها در رسانه های سبز و از جمله در بالاترین از چند روز قبل نشان می دهد که عده ای وانمود می کردند که واقعاً روز بیست و دوی بهمن روز سرنگونی رژیم است. خیلی ساده- چنین چیزی امکان ندارد. اتفاقاً همین تبلیغات باعث حضور کمتر جمعیت سبزشد، نه به این دلیل که مردم ایران هنوز علاقه ای به رژیم جمهوری اسلامی دارند، بلکه به این دلیل که عده ای روز بیست و دوی بهمن را به قول خودشان به روز حرکت نهایی تبدیل کرده بودند و طبیعی است که در روز حرکت نهایی حلوا پخش نمی کنند. با تبلیغاتی که صورت گرفت، مردم عادی می ترسیدند در برنامه آن روز شرکت کنند. عامه مردم می دانند که در صورت وقوع هر حادثه سرنوشت سازی صدها و بلکه هزاران نفرممکن است کشته شوند. بنابراین می ترسند. مشکل دیگر بالا رفتن سطح توقع خود فعالان رسانه ای سبزها از این روز بود. در واقع تبلیغات خود آن ها مثل بومرنگ عمل کرد و دامن خودشان را گرفت. در حالی که روز بیست و دوی بهمن از روز شانزده آذر و سیزده آبان هیچ چیز کم نداشت مگر تلفات. ولی این پیروزی بزرگ به همان علت پیش گفته تا حدی نادیده گرفته شد. از سوی دیگر با این حجم تبلیغات رژیم هم خودش را از هر لحاظ آماده کرده بود و اجازه نمی داد اتفاق مهمی بیفتد. واقعیت این است که سرنگونی رژیم تا بن دندان مسلح با یک تظاهرات هر چند گسترده و فراگیر تا حد زیادی خوش خیالی است. رژیم شاه با آن ضعف و پوسیدگی و با آن رهبری کاریزماتیک آیت الله خمینی یک سال طول کشید تا از پا درآمد. صدها تظاهرات وسیع صورت گرفت. هر روز در همه شهرهای بزرگ راهپیمایی بود. رژیم شاه یک صدم امکانات جمهوری اسلامی را هم نداشت. صدا و سیمایی در کار نبود و شاه عملاً فاقد هرگونه دستگاه تبلیغاتی بود در حالی که تمام مساجد و منابر و کرسی های خطابه و دانشگاهی در دست مخالفان رژیم بود. مخالفان از طریق مساجد حتی در دورافتاده ترین روستاها امکان بسیج توده ها را داشتند در حالی که شاه هیچ نداشت. دو سه شبکه رادیویی و یک شبکه تلویزیونی چندساعته که فقط در چند شهر بزرگ قابل دسترسی بود و تازه روحانیان استفاده از آنها را برای مردم حرام اعلام کرده بودند. اما رژیم فعلی تمام امکانات آن زمان ـ و مهمتر از همه مساجد ـ را دارد، به اضافه ده ها شبکه رادیو و تلویزیونی که شبانه روز تبلیغ می کنند وحقایق را وارونه نشان می دهند.

جنبش سبز در مورد نرخ نفوذ ماهواره و اینترنت هم دچار اشتباه محاسباتی است. شبکه های ماهواره ای که به دلیل شدت پارازیت عملا از کار افتاده اند. اینترنت با سرعت پایین و بیشتر در بین قشر خاصی از تحصیل کرده ها و جوانان رایج است. سایت بالاترین به عنوان مهمترین پایگاه اطلاع رسانی در هر لحظه به طور متوسط حدود سه هزار بازدیدکننده دارد (به گمانم) و افراد بازدیدکننده تقریباً ثابتند و اکثر آنها تقریباً هر روز مراجعه می کنند. بخش عمده این افراد در تهران و شهرهای بزرگ یا خارج از کشور سکونت دارند. بنابراین عملاً نفوذ اینترنت در ایران در حد ناچیزی است و هیچ راهی برای اطلاع رسانی همگانی وجود ندارد.

به نظرم دو درس مهم از 22 بهمن این است که هیچ حادثه ای را عمل نهایی تلقی نکنیم و به مداومت و پایداری در مسیر پایبند باشیم. از آن مهم تر روش های اطلاع رسانی سنتی تر را جدی بگیریم. هر کدام از ما با افراد غیر فعال یا حتی مخالف جنبش سبز صحبت کنیم. با آنها که صادقانه خلاف ما فکر می کنند رفاقت کنیم و ارشادشان کنیم. مسائل و راهکارهای مهم را تایپ و تکثیر کنیم و در خانه ها و ادارات توزیع کنیم. سی دی های مختلف از ویدیوهای خبری و تحلیلی و هنری جنبش تکثیر کنیم و به ویژه در مناطق حاشیه ی شهر و شهرستان ها و روستاها و عشایر توزیع کنیم. گروه های مطالعه و بحث و هم فکری تشکیل دهیم. خود را برای یک مبارزه ی جدی عاری از خشونت آماده کنیم. یادمان باشد ما فقط با یک حکومت مستبد نمی جنگیم. ما در یک نبرد تاریخی با جهل و دروغ و تزویر هستیم و وظیفه ی ما فقط شرکت در تظاهرات نیست. همه ی افراد جنبش سبز مبارز تمام وقت هستند. مطالعه و اشاعه ی افکار سبز از شرکت در هر تظاهراتی مهم تر است.


۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

تدارک عظیم صدا و سیما برای 22 بهمن

به قرار اطلاعاتی که دهن به دهن توی سازمان می چرخد 22 بهمن پروژه ی دشواری برای صدا و سیما است. برنامه های متناقض هفته های اخیر که بعضی ها مثل مناظره ی جواد اطاعت امیدهایی برای نوعی مصالحه بر انگیخت جای خود را به برنامه های یک طرفه در جهت سرکوب و تهدید ملت داده است. آوردن تاجیک از زندان به تلویزیون و اظهارات ایشان بخشی از همین سناریو است. هدف منصرف کردن هر چه بیشتر مردم از حضور انبوه در 22 بهمن است. به چند نکته ی دیگر نبز توجه کنید:
1- بنا به شنیده ها پوشش خبری صدا و سیما منحصر به میدان آزادی و بزرگراه جناح خواهد بود. حکومت سعی می کند هر جور شده این منطقه را از نیروهای خود پرکند. چه خوب است اگر ما زودتر بجنبیم و از صبح زود بدون جلب توجه میدان آزادی و متاطق بسیار نزدیک به آن را پرکنیم.
2- خبرنگاران خارجی در همان محدوده اجازه ی تهیه ی خبر دارند. باز هم دلیل کافی برای اهمیت میدان آزادی
3- جنایتکار سادیست سردار قاسمی با بلاهت تمام در تلویزیون به نبرد احد - نبردی که رسول اکرم در آن شکست خورد- اشاره کرد. حرف های ایشان بازتاب مباحثات درون جلسات خصوصی نیروهای سرکوب است و نشان می دهد آنها پیشاپیش شکست را پذیرفته اند. در همان شبیه سازی تاریخی میدان آزادی برای شان تنگه ی احد است. چه نیکو ست اگر ما از همه طرف به میدان آزادی روی بیاوریم.
4- زمزمه های زیادی برای به انحراف کشیدن جنبش هست. گفته می شود کسانی از سوی حاکمیت مامور شده اند دست به کارهایی بزنند که بهانه ی سرکوب شود. کشف حجاب توهین به چادری ها ایجاد درگیری از آن جمله است. خیلی ها در میان مردم ممکن است به حجاب اجباری اعتقاد نداشته باشند اما این اعمال در 22 بهمن صد در صد توطئه ی کودتا چیان و یا ناشی از جهالت و نا آگاهی است. این کارها فقط به سرکوب و اعدام بیشتر منجر می شود و جلوی کسانی را که در میان علما و مراجع دلشان می خواهد بر آلام مردم تخفیفی بدهند می گیرد.
5- به هیچ وجه از جمعیت جدا نشوید. با گروهی از نردیکان همراه باشید. اگر دیدید می خواهند کسی را دستگیر کنند مانع شوید.
6- در صورت دستگیری تحت هیچ شرایطی به هیچ چیز اعتراف نکنید. ممکن است بازجویی سخت تری در پیش داشته باشید اما پرونده ی شما که نزد قاضی می رود سبک تر خواهد بود.
7- اگر شرکت نکنیم حکومت فشار بر خواهران و برادران زندانی ما را افزایش خواهد داد. ما این فرصت تاریخی را از دست خواهیم داد و برای همیشه افسوس خواهیم خورد.
8- با متانت و آرامش و هوشیاری - از میدان آزادی به سرزمین آزادی قدم بگذاریم.

به امید دیدار همه ی مردم ایران در میدان! فردا شب حاصل عمل خود را خواهیم دید.

جهان به ما می نگرد

ما ایرانیان مردمانی شگفتی سازیم. صبر و طاقت ما باورنکردنی است. توان ما در تحمل مصیبت مثال زدنی است. در تمام طول تاریخ به حاکمان جور فرصت زیاد داده ایم. این از ناتوانی ما نیست. از عظمت روحی ماست. حاکمان ابله در مورد ما مکرر دچار اشتباه شده اند. متانت و مناعت ما را با بلاهت و سفاهت اشتباه گرفته اند. از بزرگ منشی ما سوء استفاده کرده اند. ما شکیبایی کرده ایم. اما زمانی رسیده که دیگر صبرمان به سر آمده است. به خود گفته ایم دیگر بس است. به پا خاسته ایم. به ناگهان به پا خاسته ایم. خروش افکنده ایم در کاینات و طومار آنان که ما را به سخره گرفته بودند را در هم پیچیده ایم.
انقلاب بهمن 57 را یادتان هست؟
امروز نیز ملت ما دوباره به پا خاسته است. سی سال به حاکمان جمهوری اسلامی وقت دادیم. با نارسایی ها مدارا کردیم. مشکلات اقتصادی را تاب آوردیم. تبعیض ها را دیدیم و تحمل کردیم. نامردمی ها را شاهد بودیم و بزرگواری نشان دادیم. نامردی دیدیم و مردی پیشه کردیم. ما را در جهان خوار و خفیف کردند. در خلوت خود اندوه بردیم و دم بر نیاوردیم. آزادی های فردی ما را گرفتند. دختران و پسران بیگناه ما را به کمیته ها و پاسگاه ها بردند. رفتیم. جلوی ناکسان سر خم کردیم. تعهد دادیم . با بغضی در گلو به خانه آمدیم و در خلوت گریستیم.
انتخابات را به مضحکه تبدیل کردند. نامزدها را رد صلاحیت کردند. به همان تعداد بسیار محدود دست چین شده قناعت کردیم. رفتیم و با متانت در صف رای ایستادیم. کوتوله ها عظمت ما را نادیده گرفتند. بدجوری به ما توهین کردند!
نه این دیگر تحمل نبود! پستی بود! ذلت و خواری بود!
و وقتی با آرامش و حفظ احترام همان کسان که با ما این همه بد کردند به خیابان رفتیم و در سکوت اندکی آبروی از دست رفته طلب کردیم ما را ندیدند! عظمت و بزرگی ما را نادیده گرفتند. ما را شمار اندکی اغتشاش گر نامیدند. شاه هم مبارزان را خرابکار می نامید.

اکنون هشت ماه است که این ملت به این حاکمیت نگاه می کند. با متانت و با امید به اینکه در اردوی حاکم سر سوزنی خردورزی یا یک جو معرفت و انسانیت ببیند. دریغ که هر روز خونریزی و شکنجه و بازداشت و زندان و غل و زنجیر. هر روز دهان های کف کرده ی خون آشامانی که خود را امام جمعه می خوانند. هر روز پیام های تهدید و هشدار های دیوانه وار جانیان.
اینک دیگر این ملت به پا خاسته است. فرصت حاکمیت به پایان رسیده است. کسانی که اندکی شعور داشته و به فکر منافع خود بوده اند راه خود را از این رژیم در حال سقوط جدا کرده اند. دقت کرده اید برخی از دست راستی ترین چهره های حکومت چه سکوت ریاکارانه ای پیشه کرده اند؟ آنان می دانند که جمهوری اسلامی دیگر برای آنها سودی نخواهد داشت. فقط گروهی مجانین مانده اند که همچنان علنی از حاکمیت جور دفاع می کنند و گروهی جانیان که می دانند در فردای پیروزی ملت باید پاسخگوی جنایات خود باشند و در نتیجه چاره ای جز دفاع از این حاکمیت ندارند.
عجز و لابه ی امامی کاشانی در نماز جمعه ی این هفته ی تهران را در نظر آورید! رژیم می داند که از درون پوسیده است. تمام تهدیدها شان هم توخالی و بازتاب ترس و وحشتی است که از حضور میلیونی مردم دارند. بنای پوسیده ی استبداد منتظر تلنگری است. این تلنگر حضور همه و همه ی مردم ایران در تظاهرات سراسری 22 بهمن است. چشم همه ی جهان به ما دوخته است. چشم آیندگان هم به ما دوخته است. تاریخ این سرزمین منتظر این لحظه بوده است. برای رسیدن به این لحظه درخت تناور مبارزات آزادیخواهانه ی ما با خون های زیادی آبیاری شده است. میوه ی بیش از یک قرن مبارزه اکنون در مرحله ی رسیدن است. این میوه دموکراسی و آزادی و حقوق بشر نام دارد. ما با همان غرور و متانت و عظمتی که در یک ملت با تاریخ و فرهنگ ایران می توان یافت روز 22 بهمن به خیابان می آییم تا با حاکمیت جور اتمام حجت کنیم. می آییم تا حاکمان را واداریم ما را ببینند و به خواست ما احترام بگذارند. اکنون آن لحظه ی شگفتی ساز فرا رسیده است و همه ی ما حق داریم بازیگر این صحنه ی بی بدیل باشیم. برای تک تک ایرانیان در این نمایش باشکوه و ماندگار نقشی هست!

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

حضور در 22 بهمن - واجب کفایی یا واجب عینی؟

در این یادداشت روی سخنم با کارمندان دولت - افرادی نظیر خودم- است.
از آغاز جنبش سبز تقریبا افرادی از همه ی گروه های اجتماعی و شغلی در نهضت حضور فعال داشته اند. با این همه حضور جوانان دانشجویان کارمندان بخش خصوصی و صاحبان مشاغل آزاد چشمگیرتر بوده است. کارمندان بخش های دولتی به طور عموم و کارمندان بعصی از سازمانها نظیر صدا و سیما وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جهاد سازندگی و ادارات ستادی بسیاری از وزارتخانه ها حضور کمرنگ تری داشته اند. ممکن است این احساس شخصی من باشد و کسانی با این گفته مخالفت کنند. اما همه ی ما در اطرافیان خود کارمندانی داریم که با وجود دلبستگی تام و تمام به نهضت سبز به دلیل ملاحظات شغلی و یا ترس از خبرچین های حراست از حضور فعال در اعتراضات خودداری کرده و به اصطلاح آن را واجب کفایی تلقی کرده اند. این گروه از دوستان با تصور اینکه به قدر کفایت نیروی جوان در خیابان هست خود را تسلی داده و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده اند.
با این همه ناگفته پیداست که کارکنان دولت بیش از هر گروه اجتماعی دیگری شاهد تبعیضات ناروا و تحقیرهای خردکننده هستند. درآمد ناکافی و سلطه ی مدیران جاهل پارتی بازی فضای تملق و چاپلوسی حاکم بر ادارات برای هر کارمند شریفی عذاب آور است. از سوی دیگر افراد مسن تری هم که به دلیل تجربه ی بیشتر محافظه کارترند معمولا در مراحل ابتدایی هیچ جنبشی حضور فعال پیدا نمی کنند. اما 22 بهمن استثنا است. حضور در مراسم 22 بهمن امسال واجب عینی است. از یک سو به دلیل همگانی بودنش هیچ خطری حضور شما را تهدید نمی کند. هیچ کارمند حراستی نمی تواند به شما ایراد بگیرد که چرا در تظاهرات 22 بهمن شرکت کردی. این یک فرصت کم نظیر است. هر نتیجه ای که داشته باشد حضوری تاریخی و سرنوشت ساز است. 22 بهمن امسال از آن سری خاطره هایی است که سالها در ذهن تان خواهد ماند و برای بچه ها و نوه ها تان تعریف خواهید کرد. آیا می خواهید خود را از چنین تجربه ی تاریخی ای محروم کنید؟ کسانی که 25 خرداد را تجربه کرده اند می فهمند چه می گویم.
در 22 بهمن همه ی ما می آییم. کارمند یا کارگر کاسب یا بیکار دانشجو یا استاد زن یا مرد پیر یا جوان. ما همه با نشانه های سبز می اییم تا طرحی نو در اندازیم.

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

همه با هم به پیش!

به 22 بهمن نزدیک می شویم. روزی که یادآور بسیار خاطره های تلخ و شیرین است. روزی که یک حکومت ستمگر با یک انقلاب خونین رفت و امیدهای فراوانی برای یک ملت استبداد زده به همراه آورد. این امید واری ها البته دیری نپایید. تقلید کورکورانه و اطاعت محض از رهبری نظام برآمده از یک انقلاب مردمی را دچار استحاله ای شگفت کرد و در مدت کوتاهی به نقیض خود بدل ساخت. امروزه و با گذشت سی سال جمهوری اسلامی یکی از ضدمردمی ترین نظام های حاکم بر جهان است.
در مورد اینکه چرا و چگونه چنین اتفاقی افتاد بسیار نوشته اند. رهبران گروه های سیاسی و روشنفکران را مقصر دانسته اند. خیانت حاکمان به آرمان های مردم را بر شمرده اند. اما کمتر کسی از نقش همین مردم در تثبیت حکومت ستمگر سخن گفته است. مردمی که با شور و شوق و از جان گذشتگی انقلاب را به ثمر رساندند و آن را مثل یک متاع آماده تحویل دادند و به اطاعت محض از امام شان دل خوش کردند. مردمی که هنوز هم در پی یک رهبر می گردند تا گوش به فرمان باشند. تاریخ طولانی سیطره ی استبداد در ایران گویی ما ایرانیان را از حس احترام به خود و اعتماد به عقل و خرد خود تهی کرده است. ما آماده ی جان فشانی هستیم اما حاضر به شنیدن صدای دیگران نیستیم. حوصله ی کتاب خواندن و چیز یاد گرفتن نداریم. درک عمیقی از مفاهیم نداریم. یادم میاید در همان سال های اول انقلاب دو نفر دیدم که خری را خشت خام بار کرده در جاده ای می راندند. یکی به دیگری گفت: کمو یعنی خدا. کمونیست یعنی خدا نیست. از یاد نبرده ایم که چه کسانی در این مملکت به جرم لیبرالیسم و سکولاریسم تکفیر شدند و مردمان بسیاری در خیابان ها شعار می دادند: درود بر آزادی - مرگ بر لیبرال!
22 بهمن نمادی از پیروزی توده ها ست. اما این پیروزی نتوانست منجر به تحولی راستین در جهت خواسته های تاریخی ما شود. چرا؟ شاید چون آن توده ها خودشان دچار تحول نشدند. ما نیاز به تحول در خودمان داریم. ما نیاز به دانش و آگاهی داریم. وظیفه ی تک تک ماست که بر دانش سیاسی خود بیفزاییم و به دیگران هم منتقل کنیم.
22 بهمن امسال برای مردم ایران آزمون بزرگی است. مردم باید حقانیت خود را بار دیگر ثابت کنند. یکی از معیارهای اصلی عدم خشونت و احتراز از خشونت به هر قیمتی است. دشوار است کنترل خود وقتی طرف مقابل به خشونت برهنه دست می زند. اما از یاد نبریم. پیروزی ما در گرو عدم خشونت ماست. ما پیروزیم چون نیاز به خشونت نداریم. اگر 22 بهمن 1357 سرخ بود 22 بهمن امسال سبز سبز است. شادان و پایکوبان و با چشم باز پیروزی خرد بر بیخردی و انسانیت بر وحشی گری و مردم ایران بر دیکتاتوری را جشن می گیریم. همه با هم به پیش!

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

شهرت به چه درد می خورد؟

من آدم مشهوری نیستم اما آدم های مشهور در زندگی ام زیاد دیده ام. کار کردن در رسانه به ویژه اگر رسانه ای انحصاری مانند صدا و سیمای جمهوری اسلامی باشد آدم را در معرض آشنایی با چهره های نامدار زیادی قرار می دهد. چهره های سیاسی علمی و ادبی از آن جمله اند. از سوی دیگر رادیو و تلویزیون خودشان ابزار تولید شهرت اند. برخی مشاغل رسانه ای مانند خبرنگاری یا گویندگی یا اجرای برنامه های زنده هم شهرت آفرین اند.
با این همه من در طول عمر حرفه ای خود که در بخش های مختلف از جمله تولید و مدیریت گذشته به افراد زیادی برخورده ام که از این شهرت گریزان بوده اند. گروهی از نامداران عرصه های علم و ادب دعوت های مکرر رادیو و تلویزیون را نپذیرفته اند چون شان خود را بالاتر از حضور در این رسانه می دیده اند. برخی ها مودبانه عذر می خواستند و گروهی به صراحت می گفتند در رسانه ی ضدفرهنگی شما حاضر نمی شویم. از خیلی ها شنیده ام که تلویزیون را "سیمای لاریجانی" و بعدا "سیمای ضرغامی" می خواندند. کسانی را هم دیده ام که به هر خفت و خواری تن می دهند تا در تلویزیون ظاهر شوند.
به عنوان یک آدم غیر مشهور همیشه از خود پرسیده ام شهرت چه فایده ای دارد؟ صرف نظر از لذتی که افراد مشهور از توجه دیگران به خود می برند شهرت مزایای دیگری هم دارد. پزشکانی که در برنامه های خانواده ی تلویزیون ظاهر می شوند بیماران بیشتری گیر شان می آید. سیاستمدارانی که در پی جاه و مقام هستند به شدت به رادیو و تلویزیون نیازمندند و بیش از همه همین گروهند که دریوزگی حضور می کنند. مجریان و گویندگان موفق معمولا در مجالس و محافل مجری گری می کنند و بعضی شان دستمزد های کلان می گیرند. بعضی در نشست های دولتی سطح بالا گروهی در نشست های تجاری و مهمانی ها و عروسی ها و مراسم گلریزان و جشن های خیریه.
این ها بخشی از مزایای شهرت است که البته سودش فقط به خود آدم صاحب شهرت میرسد و ارزش اجتماعی چندانی ندارد. اما آیا این افراد مشهور در قبال این شهرت و ظیفه ای هم دارند و این شهرت می تواند به حال مردم مفید واقع شود. بله.
عملکرد یک آدم صاحب شهرت برد اجتماعی وسیعی دارد. ایستادگی هنرمندی مثل استاد شجریان روحیه بخش است. استعفای کنسول سفارت ایران در نروژ امیدوار کننده است. پناهنده شدن همکار ورزشی ما مهدی رستم پور به جوانان ورزشکار و ورزش دوستی که در خیابانها برای آزادی می جنگند روحیه می دهد.
دوستانی که شهرتی دارید- به هر دلیل صاحب نامی هستید. ملت ایران در این روزهای سرنوشت ساز رفتار و گفتار همه ی شما را زیر نظر دارد. اگر محبوبیت نزد ملت را می خواهید باید به هر نحوی شده دلبستگی خود به آرمانهای مردم را نشان دهید. امروز یا با مردم هستید یا علیه مردم. من نمی گویم همه شغل خود را ترک کنید. برای هر کدام راهی ابتکاری وجود دارد. مطمئن باشید شهرت شما برای شما حاشیه ی امن تری از جوانان گمنام ما فراهم می کند. به رضا رشید پور نگاه کنید. دعوت مجری گری در اختتامیه ی جشنواره ی فجر را رد کرد. مبارزه ی دشواری نیست. از پذیرش یک کار که به او پیشنهاد شده بود سرباز زد. نه دستگیرش خواهند کرد نه اعدام. نه از گرسنگی خواهد مرد نه ترور خواهد شد. با همین حرکت کوچک نشا نه ی همدلی خود با مردم را ایراز کرد و در قلب آنها برای خود جایی رزرو کرد. زحمتی ندارد. اگر هیچ کار نمی کنید حداقل رشید پور باشید و گرنه شهرت شما به لعنت خدا هم نمی ارزد.

۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

دینداران بخوانند

در محوطه ی جام جم قدم می زنم و به خطبه های نماز جمعه که همین الان از رادیو شنیده ام فکر می کنم. به خطیبان خشمگین و هراسیده ای که تمجید مرگ می کردند و بر طبل اعدام می کوفتند. از لزوم کشتار مخالفان داد سخن می دادند و از گرداندن جنازه ها در خیابان ها تا عبرتی باشد برای دیگران. از آنان تعجب نمی کنم زیرا بیشترشان قبل از این هم با آدمکشی بیگانه نبوده اند. سوابق امثال آقای جنتی و آقای حسنی امام جمعه ی ارومیه بر خیلی ها آشکار است. برایم قابل درک است که اینان همه چیز را از دریچه ی "ضرورت حفظ نظام" ببینند و "نظام" از دید آنها یعنی ادامه ی استیلای فردی شان بر منابع قدرت و ثروت. نظام از دید آنها یعنی ادامه ی چپاول و غارت خود و آقازاده هاشان. کسانی که خود را "خواص" می خوانند و مابقی مردم را "عوام".
با این همه اصرارشان بر ادامه و تشدید سرکوب از یک واقعیت دیگر هم نشان دارد. آنها ترسیده اند و بدجوری هم ترسیده اند. با همه ی کندذهنی شان تشخیص داده اند که این نهضت سر باز ایستادن ندارد و می ترسند کسانی که بعد از آنها می آیند همان کنند با آنها که جمهوری اسلامی با سردمداران نظام شاهنشاهی کرد. پس در چنین وضعیتی است که به خیال خودشان میخواهند اشتباه شاه را تکرار نکنند چون در تحلیل این جماعت علت شکست شاه تردید در سرکوب به موقع و شدید بود.
اینکه مردم ایران پس از پیروزی با اینها چه خواهند کرد مربوط به آینده است اگرچه ماهیت صلح طلب و دموکراتیک این نهضت هیچ گونه اقدام خشن غیرقانونی را طلب نخواهد کرد.
اما روی سخن من با متدینینی است که به گمان عبادت و ثواب اخروی در چنین نمازجمعه هایی حضور می یابند. آیا هرگز به ماهیت ضددینی و ضداخلاقی این خطبه ها اندیشیده اید؟ خطبه هایی که سراسر دروغ و ریا و تهمت و اشاعه ی منکر است؟ آیا این خطیبان جمعه مصداق "ائمه ی کفر" نیستند. آیا هرگز به اصل بعثت رسول گرامی اسلام اندیشیده اید: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؟ آیا اینان پیرو همان پیامبری هستند که رسالت خود را برپایی مکارم اخلاقی می دانست؟ اخلاق در کجای افق فکری و سیره ی عملی این مروجان خشونت و مبلغان اعدام و سرکوب جای دارد؟
به خود آیید و آلت دست گروهی اندک که جز به منافع فردی خود نمی اندیشند قرار نگیرید. در خانه های خود نماز بخوانید و در این نمایش های مضحک که جز مایه ی سرافکندگی مسلمین و وهن اسلام نیست شرکت نکنید.